بانک اطلاعات روستا...
دومین بار بود که اردوی جهادی می رفتم. بعد از طرح، ماه رمضان رو در پیش داشتیم و به همین دلیل بچه های فرهنگی گروه تصمیم گرفتن تا احکام ضروری روزه را در قالب یک برگه A4 مختصر و مفید در اختیار اهالی بذاریم.
برگه ها رو در جاهای پر رفت و آمد روستا نصب کردیم. موقع برگشت به محل اسکان متوجه شدیم که کاغذ نصب شده روی یکی از دیوارها سر جاش نیست. خیلی برامون عجیب نبود و جاش یه برگه جدید نصب کردیم. فردای اون روز، دوباره با دیوار بدون کاغذ رو به رو شدیم و این بار طی یک عملیات شناسایی در محدوده دشمن، این مسئله رو پیگیر شدیم. بعد از کمی پرس و جو، یکی از اهالی روستا که خیلی برای بچه های
جهادی زحمت می کشید با شنیدن موضوع زد زیر خنده. ما هم هاج و واج. بعد که از خنده سیر شد، خودش گفت: من یه عموی پیری دارم که از اول انقلاب تا حالا هرچی روزنامه، آگهی، برگه، تبلیغات و... به دستش رسیده رو گرفته و بایگانی کرده. اگه شما هر چند بار دیگه احکام نصب کنید، اون همه رو جمع می کنه...
نکته مدیریتی: بعد این موضوع، همه ی برگه های احکام رو مستقیماً به دست اهالی می دادیم.
لطفا شما تو نظراتتون نتیجه اخلاقی رو از این داستان بنویسید.